بیدل دهلوی:همچو شبنم ادب آیینه زدودن بودهست به هم آوردن خود چشم گشودن بودهست
❈۱❈
همچو شبنم ادب آیینه زدودن بودهست
به هم آوردن خود چشم گشودن بودهست
به خیالات مبالید که چون پرتو شمع
کاستن توأم اقبال فزودن بودهست
❈۲❈
مزرع کاغذ آتش زده سیراب کنید
تخمهاییکه هوس کاشت درودن بودهست
کم و بیش آبله سامان تلاش هوسیم
دسترنج همه کس درخور سودن بودهست
❈۳❈
غفلت آیینهٔ تحقیق جهان روشن کرد
آنچه ما زنگ شمردیم زدودن بودهست
سرمه انشایی خط پردهدر معنیهاست
خامشی نغمهٔ اسرار سرودن بودهست
❈۴❈
موج این بحر نشد ایمن از اندوه گهر
خم دوش مژه از بار غنون بودهست
با همه جهل رسا در حق دانایی خویش
حرف پوچی که نداریم ستودن بودهست
❈۵❈
زین کمالی که خجالتکش صد نقصان است
جز نهفتن چه سزاوار نمودن بودهست
غیر تسلیم درین عرصه کسی پیش نبرد
سر فکندن به زمین گوی ربودن بودهست
❈۶❈
تا ابد شهرت عنقا نپذیرد تغییر
ملک جاوید بقا هیچ نبودن بودهست
ساز بزم عدمم لیک نوایی که مراست
نام بیدل ز لب یار شنودن بودهست
کامنت ها