بیدل دهلوی:حیرت دمیدهام گل داغم بهانهایست طاووس جلوهزار تو آیینه خانهایست
❈۱❈
حیرت دمیدهام گل داغم بهانهایست
طاووس جلوهزار تو آیینه خانهایست
غفلت نوای حسرت دیدار نیستم
در پردهٔ چکیدن اشکم ترانهایست
❈۲❈
درد سر تکلف مشاطه بر طرف
موی میان ترک مرا بهله شانهایست
حسرتکمین وعدهٔ وصلیست حیرتم
چشم به هم نیامدهگوش فسانهایست
❈۳❈
ضبط نفس نوید دل جمع میدهد
گر فالکوتهی زند این ریشه دانهایست
زینبحر تاگهر نشوی نیست رستنت
هر قطره را به خویش رسیدنکرانهایست
❈۴❈
مخصوص نیستکعبه به تعظیم اعتبار
هرجا سری بهسجده رسید آستانهایست
آنجا که زه کنندکمانهای امتیاز
منظور این و آن نشدن هم نشانهایست
❈۵❈
دریاد عمر رفته دلی شاد میکنم
رنگ پریده را به خیال آشیانهایست
بیدل ز برق وحشت آزادیام مپرس
این شعله را برآمدن از خود زبانهایست
کامنت ها