بیدل دهلوی:فکر آزادی به این عاجز سرشتیها تریست عقده چندان نیست اما رشتهٔ ما لاغریست
❈۱❈
فکر آزادی به این عاجز سرشتیها تریست
عقده چندان نیست اما رشتهٔ ما لاغریست
تا بود ممکن نفس نشمرده کم باید زدن
ای ز آفت بیخبر دل کورهٔ مینا گریست
❈۲❈
برق غیرت در جهات دهر وا کردهست بال
چشم بگشایید، بسمالله، اگر تابآوریست
سیر عالم بیتامل زحمت چشم و دل است
شش جهت گرد است در راهی که رفتن سرسریست
❈۳❈
سعی غربت هیچکس را برنیاورد از وطن
قلقل مینا هنوز آن قهقهٔ کبک دریست
فکر معنی چند پاس لفظ باید داشتن
شیشه تا در جلوه باشد رنگ بر روی پریست
❈۴❈
تو به تو در مغز فطرت ننگ غفلت چیدهاند
پنبهٔ گوشی که دارد خلق روپوش کریست
تا توانی از ادب سر بر خط تسلیم باش
خامه چندانی که بر لغزش خرامد مسطریست
❈۵❈
در محبت یکسر مویم تهی از داغ نیست
چون پر طاووس طومار جنونم محضریست
تیرهبختی هرچه باشد امتحانگاه وفاست
از محک غافل مباش ای بیخبر رنگم زریست
❈۶❈
چون سحر از قمریان باغ سودای کهام
کز بهارم گر تبسم میدمد خاکستریست
قلقل مینا شنیدی بیدل ازعیشم مپرس
خندهای دارم که تا گل کردمی باید گریست
کامنت ها