بیدل دهلوی:دیده حیرت نگاهان را به مژگان کار نیست خانهٔ آیینه در بند در و دیوار نیست
❈۱❈
دیده حیرت نگاهان را به مژگان کار نیست
خانهٔ آیینه در بند در و دیوار نیست
انقیاد دور گردون برنتابد همتم
همچو مرکز حلقهٔگوشم خط پرگار نیست
❈۲❈
ناتوانی سرمه در کار ضعیفان میکند
رنگ گل را درشکست خود لب اظهار نیست
میکشد بیمغز، رنج از دستگاه اعتبار
جز خم و پیچ از بزرگی حاصل دستار نیست
❈۳❈
فارغاست از دود تا شد شعله خاکسترنشین
بر نمدپوشان غبار تهمت زنار نیست
سایه اینجا پرتو خورشید دارد در بغل
زنگ هم چون خلوت آیینه بیدیدار نیست
❈۴❈
سد راهکس مبادا دورباش امتیاز
هر دو عالم خلوت یار است و ما را بار نیست
از اثرهای نفس چون صبح بویی بردهابم
بیش ازین آیینهٔ ما قابل زنگار نیست
❈۵❈
غنچهٔدل چون حباب از خامشی دارد ثبات
خامهٔ ما را به جز پاس نفس دبوار نیست
گرز دنیا بگذریم افسون عقبا حایل است
منزلی تا هست باقی، راه ما هموارنیست
❈۶❈
دیدهها باز است اما خواب میبینیم و بس
تا مژه بر هم نیابد هیچکس بیدار نیست
بسکه مردم دامن احسان ز هم واچیدهاند
بیدل از خسّت کسی را سایهٔ دیوار نیست
کامنت ها