بیدل دهلوی:چو صبحم دماغ میآشام نیست نفس میکشم فرصت جام نیست
❈۱❈
چو صبحم دماغ میآشام نیست
نفس میکشم فرصت جام نیست
دو دم زندگی مایهٔ جانکنیست
حق خود ادا میکنم وام نیست
❈۲❈
تبسم به حالم نظرکردن است
در آن پسته جز مغز بادام نیست
به هرجا برد شوق میرفته باش
نفس قاصدانیم پیغام نیست
❈۳❈
جنون در دل از بیدماغی فسرد
هواهاست در خانه و بام نیست
غبار جسد عزمها داشتهست
کر این جامه رفت از بر احرام نیست
❈۴❈
مپرسید از دلکه ماکیستیم
نشان میدهد آینه نام نیست
دل از ربط فقر و غنا جمعدار
شب وروز با یکدگررام نیست
❈۵❈
تلاش جهان چشم پوشیدنست
سحر نیزتا شام جز شام نیست
دو بال است از بیضه تا آشیان
کمین پرافشاندن آرام نیست
❈۶❈
چوزنجیرپیوند هم بگسلید
تعلق فغان میکند دام نیست
درآتش فکن بیدل این رخت وهم
تو افسردهای کارکس خام نیست
کامنت ها