بیدل دهلوی:رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست یعنی پر شکسته به جایی رسنده نیست
❈۱❈
رنگم درین چمن به هوس پر زننده نیست
یعنی پر شکسته به جایی رسنده نیست
عمریست موج گوهر ما آرمیده است
نبض نگه به دیده حیران جهنده نیست
❈۲❈
افتادهایم در قدم رهروان بس است
ما راکه همچو آبله پای دونده نیست
گرد نیازم از سرکویت کجا روم
بسمل اگر پری بفشاند پرنده نیست
❈۳❈
حسرت به نام بوسه عبث فال میزند
نقش تبسمی به نگین تو کنده نیست
از حرص بیقناعتی خاکیان مپرس
تا نام بندگی است خدایی بسنده نیست
❈۴❈
بگذار تا هوس پر و بالی زند به هم
آنجاکه جلوه است نظرها رسنده نیست
میتازد از قفای هم اجزای کاینات
این مشت خاک غیر عنان فکنده نیست
❈۵❈
چون سایه باش یک قلم آیینهٔ نیاز
آن را که سجده جزو بدن نیست بنده نیست
چون صبح این دری که به رویت گشودهاند
پاشیدن غبار نفسهاست خنده نیست
❈۶❈
ای بیکسی بنال به دردیکه خون شوی
عمریست رنگ باختهایم وپرنده نیست
بیدل چه انتظار وکدام آرزوی وصل
چشم به خواب رفتهٔ بختم پرنده نیست
کامنت ها