بیدل دهلوی:جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت انگشت زینهار به غربال آب داشت
❈۱❈
جرأت سؤال شرم تراگر جواب داشت
انگشت زینهار به غربال آب داشت
خلقی ز مدعا تهی از هیچ پر شدهست
نه چرخ یک علامت صاد انتخاب داشت
❈۲❈
بیرون نجست ازآتش دل سعی هیچکس
شور جهان چکیدن اشک کباب داشت
تا نقش ما غبارنشد برنخاستیم
کس پی نبرد صورت دیباچه خواب داشت
❈۳❈
از پیکر خمیده، دل آسودگی ندید
این خانه پا ز حلقهٔ در در رکاب داشت
خاک فسرده بر سر ناموس اعتبار
گنجیست درخیالکهما راخراب داشت
❈۴❈
صبح ازل همان عدمم بوده در نظر
در پنبهزار نیزکتان ماهتاب داشت
یارب تبسمکه زد این شیشهها به سنگ
تاریخت اشکم از مژه بویگلاب داشت
❈۵❈
زین بزم، سر خوش دل مأیوس میرویم
پیمانهٔ شکستهٔ ماهم شراب داشت
دیدیم جلوهای که کس آنجا نمیرسد
ای حیرت آب شوکه تماشا نقاب داشت
❈۶❈
امروز با هزارکدورت مقابلیم
رفت آن صفاکه آینه با ما حساب داشت
سودیم دست و ختم شد اظهار وهم وظن
علم و عمل درین دو ورق صدکتاب داشت
❈۷❈
این تیرگیکه در ورق ما نوشتهاند
چون سایه نسخه در بغل آفتاب داشت
دست رد ازگشودن لبکرد یأس بیخت
دم نازدن دعای همه مستجاب داشت
❈۸❈
از عرض احتیاج شکستیم رنگ شرم
آه از حیاکه رنگ رخ ما حباب داشت
بیدل به قلزمیکه تو غواص فطرتی
گوهرگره به رشتهٔ موج سراب داشت
کامنت ها