بیدل دهلوی:جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت شمع خود را همچو نی در رهگذار باد داشت
❈۱❈
جز خموشی هرکه دل بر ناله و فریاد داشت
شمع خود را همچو نی در رهگذار باد داشت
ای خوش آن عهدیکه در محراب چشم انتظار
اشک ما همگردشی چون سبحهٔ زهاد داشت
❈۲❈
صید ما را حلقهٔ دام بلا شد عافیت
گوشهٔ چشمیکه با دل الفت صیاد داشت
خواب اگروحشت گرفت از دیدهٔ من دور نیست
خانهٔ چشمم چوگوهر آب در بنیاد داشت
❈۳❈
بیخودی از معنی جمعیتم آگاهکرد
گردش رنگ اعتبار سیلی استاد داشت
کرد تعمیر اینقدرگرد خرابی آشکار
ورنه ویران بودن ما عالمی آباد داشت
❈۴❈
این زمان محو فرامش نغمگیهای دلیم
جام ما پیش ازشکستنها ترنگی یاد داشت
از فنای ما مشو غافلکه این مشت شرار
چشم زخم نیستی در عالم ایجاد داشت
❈۵❈
دوشکز سازعدم هستی ظهور آهنگ بود
نالهٔ ما هم نوای هرچه باداباد داشت
حیف اوقاتیکه صرفکوشش بیجا شود
تیشه عمری نوحه بر جانکندن فرهاد داشت
❈۶❈
بال قمری این زمان بیدل غبار سرو نیست
گردوحشت پیش ازین هم هرکه بود آزاد داشت
کامنت ها