بیدل دهلوی:در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت بالیدگی چو آبلهام پایمال داشت
❈۱❈
در وادیی که قدرت عجزم کمال داشت
بالیدگی چو آبلهام پایمال داشت
سیراب نازم از دل بیمدعای خویش
گوهربه جیب صافی مطلب زلال داشت
❈۲❈
کردیم سیر وادی وحشت .سواد عشق
تا نقش پا همان رم چشم غزال داشت
-عون شمع جنبش مژه ها را، رختش برد
پرواز آرمیده ما طرفه بال داشت
❈۳❈
شورطلب، ز وهم فنا سربه جیب ماند
ورنه به خاک نیز جنون احتمال داشت
سررشتهٔ هلال به خورشید محکم است
نقصان حال ما ثری ازکمال داشت
❈۴❈
در عین وصل چشم به پیغام دوختیم
شبنم به رویگل نگهی در خیال داشت
اکنون علاج شبههٔ هستیکه میکند
در سنگ نیز آینهٔ ما مثال داشت
❈۵❈
آن حیرتیکهکرد به رویت مقابلم
آیینهداری از دل بیانفعال داشت
مشکل به عیش بینفسان پی بردکسی
شمع خموش سیر شبستان حال داشت
❈۶❈
یارب شفق طرازکدامین بهار شد
رنگیکه خون بیکسیام زیر بال داشت
هرکس به قدرهمت خود ناز میکند
بیدل غم تو دارد اگر خواجه مال داشت
کامنت ها