بیدل دهلوی:امشب که به دل حسرت دیدارکمین داشت هر عضو چو شمعم نگهی بازپسین داشت
❈۱❈
امشب که به دل حسرت دیدارکمین داشت
هر عضو چو شمعم نگهی بازپسین داشت
کس وحشتت از اسباب تعلق نپسندید
دامن نشکستن چقدر چین جبین داشت
❈۲❈
از وهم مپرسید که اندیشهٔ هستی
در خانهٔ خورشید مرا سایهنشین داشت
هر تجربهکاری که درتن عرصه قدم زد
سازدل جمع آن طرف ملک یقین داشت
❈۳❈
عمریست که در بندگداز دل خویشیم
ما را غم ناصافی آیینه بر این داشت
چون سایه به جز سجده مثالی ننمودیم
همواری ما آینه در رهن جبین داشت
❈۴❈
در قد دو تا شد دو جهان حرص فراهم
زین حلقهکمند امل آرایش چین داشت
از پردهٔ دل رست جهان لیک چه حاصل
آیینه نفهمیدکه حیرت چه زمین داشت
❈۵❈
با این همه حیرت به تسلی نرسیدیم
فریاد که آبینهٔ ما خانهٔ زین داشت
آفاق تصرفکدهٔ شهرت عنقاست
جز نام نبود آنکه جهان زیر نگین داشت
❈۶❈
بیدل سراین رشته به تحقیق نپیوست
در سبحه و زنار جهانی دل و دین داشت
کامنت ها