بیدل دهلوی:تا عرقناک از چمن آن شوخ بیپرواگذشت موج خجلت سرو را چون قمری از بالاگذشت
❈۱❈
تا عرقناک از چمن آن شوخ بیپرواگذشت
موج خجلت سرو را چون قمری از بالاگذشت
وای بر حال کمند نالههای نارسا
کان تغافل پیشه از معراج استغناگذشت
❈۲❈
ما به چندینکاروان حسرتکمین رهبریم
شمع در شبگیر دود دل عجب تنهاگذشت
محو دل شوتا توانی رستن از آفات دهر
موج بیوصلگهر نتواند از دریاگذشت
❈۳❈
بستهایاحرام صد عقبا امل اما چه سود
فرصت نگذشتهات پیش ازگذشتنهاگذشت
بینشانی در نشان پر میزند هشیار باش
گر همه عنقا شوی نتوانی از دنیاگذشت
❈۴❈
آبله مخموری واماندگیهایم نخواست
زین بیابان لغزشم آخر قدح پیماگذشت
گر برون آیم ز فکر دل اسیر دیدهام
عمر من چون می به بند ساغر و میناگذشت
❈۵❈
بر غنا زد احتیاج خست ابنای دهر
تنگدستی در عزیزان ماند لیک از ماگذشت
عافیتها بسکه بود آن سوی پرواز امل
کرد استقبال امروزیکه از فرداگذشت
❈۶❈
گرزدنیا بگذری تشویش عقبا حایل است
تا ز خود نگذشتهای میبایدت صد جاگذشت
بیدل از رنگ شکست شیشهای خندیده است
کز غبارش ناله نتواند به سعیپاگذشت
کامنت ها