بیدل دهلوی:بیروی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت چشمیستکه باید به در آرد به سرانگشت
❈۱❈
بیروی تو مژگان چه نگارد به سرانگشت
چشمیستکه باید به در آرد به سرانگشت
چون نی زتنگ مایگی درد به تنگیم
تا چند نفس ناله شمارد به سرانگشت
❈۲❈
شادمکه به زحمتکدهٔ عالم تدبیر
بیناخنیام عقده ندارد به سرانگشت
مشق خط بیپا و سرمسبحه شماریست
کاش آبلهای نقطه گذارد به سرانگشت
❈۳❈
در طبع جهان حرکت بیخواست خراشید
آن کیست که اندیشه گمارد به سرانگشت
از حاصلگل چیدن این باغ ندیدیم
جز ناخن فرسودهکه دارد به سرانگشت
❈۴❈
عمریستکه دررنگ چمن شور شکستیست
کو غنچهکهگلگوش شمارد به سرانگشت
از معنی زنهار من آگاه نگشتی
تا چند چو شمع آینهکارد به سرانگشت
❈۵❈
تقلید محال است برد لذت تحقیق
نعمت چو زبان بر نگوارد به سرانگشت
ای بیکسی این بادیهٔ یأس ندارد
خاری که سر آبله خارد به سرانگشت
❈۶❈
بیدل ز جهان محو شد آثار مروت
امروز به جز موکهگذارد به سرانگشت
کامنت ها