بیدل دهلوی:عمرگذشته بر مژهام اشک بست و رفت پرواز صبح، بیضهٔ شبنم شکست و رفت
❈۱❈
عمرگذشته بر مژهام اشک بست و رفت
پرواز صبح، بیضهٔ شبنم شکست و رفت
از خود تهی شوید و ز اوهام بگذرید
خلقی درین محیط به کشتی نشست و رفت
❈۲❈
از نقد و جنس حاصل اینکارگاه وهم
دیدیم باد بودکه آمد به دست و رفت
رفتن قیامتیستکه پا لغز کس مباد
هرچند حقپرست، شد اتشپرست و رفت
❈۳❈
پوشیده نیست رسم خرابات ما و من
هرکس بهٔکدو جام نفسگشتمست و رفت
در سینه داشتم دلکی عاقبت نماند
آه این سپند سوخته با ناله جست و رفت
❈۴❈
بند کشاکش نفس آخر گسیخت عمر
با خویش برد ماهی پر زور شست و رفت
چشم گشوده وحشت دل را بهانه بود
شاهین بیتماغه رها شد ز دست و رفت
❈۵❈
کس محرم پیام دم واپسین نشد
کز دل چه مژده داد به دل پست پسبورفت
شمعی زبان موعظت بزم گرم داشت
گفتم چسان روم ز در دل نشست و رفت
❈۶❈
بیدل غبار قافلهٔ اعتبار ما
باری دگر نداشت همین چشم بست و رفت
کامنت ها