بیدل دهلوی:بهار آیینهٔ رنگیکه باشد صرف آیینت شکفتن فرش گلزاریکه بوسد پای رنگینت
❈۱❈
بهار آیینهٔ رنگیکه باشد صرف آیینت
شکفتن فرش گلزاریکه بوسد پای رنگینت
عرق ساز حیا از جبههات ناز دگر دارد
بهشبنم داده خورشیدی گهرپرداز پروینت
❈۲❈
خجالت در مزاج بویگل میپرورد شبنم
بهآنطرزسخنیعنی نسیم برگ نسرینت
چه امکان است همسنگ ترازوی توگردیدن
مگرکوه وقار آیینه پردازد ز تمکینت
❈۳❈
نمیچیند به یک دریا عرق جزشرم همواری
تبسمهای موجگوهر از ابروی پرچینت
تحیر صید مژگان هم بهشتی در نظر دارد
به زیر بال طاووس است دل در چنگ شاهینت
❈۴❈
وفا سر بر خط عهدتکرم فرمانبر جهدت
ترحم بندهٔکیشت، مروت امت دینت
زیارتگاه یکتاییست الفت خانهٔ دلها
نگردد غافل از آیینه یارب چشم حقبینت
❈۵❈
به منع حسرت بیدلکه دارد ناز خودکامی
شکر هم میخورد آب از تبسمهای شیرینت
کامنت ها