بیدل دهلوی:آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا خلقی به جاه تکیه زد وما زدیم پا
❈۱❈
آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا
خلقی به جاه تکیه زد وما زدیم پا
فرقی نداشت عزت وخواریدرین بساط
بیدارشد غنا به طمع تا زدیم پا
❈۲❈
از اصل، دور ماند جهانی به ذوق فرع
ما هم یک آبگینه به خارا زدیم پا
عمریست طعمهخوار هجوم ندامتیم
یارب چرا چوموج به دریا زدیم پا
❈۳❈
زین مشت پرکه رهزن آرامکس مباد
برآشیان الفت عنقا زدیم پا
قدر شکستدل نشناسی ستمکشیست
ما بیخبربه ریزة مینا زدیم پا
❈۴❈
طی شد به وهم عمرچه دنیا چهآخرت
زین یک نفس تپش بهکجاها زدیم پا
مژگان بسته سیر دو عالم خیال داشت
از شوخی نگه به تماشا زدیم پا
❈۵❈
شرم سجود او عرقی چند سازکرد
کز جبهه سودنی به ثریا زدیم پا
واماندگی چو موجگهر بیغنا نبود
بر عالمی ز آبلهٔ پا زدیم پا
❈۶❈
چون اشک شمع در قدم عجز داشتیم
لغزیدنیکه بر همه اعضا زدیم پا
بیدل ز بس سراسراین دشتکلفت است
جزگرد برنخاست به هرجا زدیم پا
کامنت ها