بیدل دهلوی:شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ
❈۱❈
شد لب شیرین ادایش با من از ابرام تلخ
از تقاضای هوس کردم می این جام تلخ
پختگی در طبع ناقص بیدماغ تهمت است
دود میآید برون از چوبهای خام تلخ
❈۲❈
امتداد عمر برد از چشم ما ذوق نگاه
کهنگیها کرد آخر مغز این بادام تلخ
دشمن امن است موقع ناشناسی دم زدن
زندگی بر خود مکن چون مرغ بیهنگام تلخ
❈۳❈
حرص زر آنگه حلاوت اختراع وهم کیست
کامها در جوش صفرا میشود ناکام تلخ
بیصداعی نیست شهرتهای اقبال جهان
موجچین زد بسکه شد آب عقیق ازنام تلخ
❈۴❈
جوهر فطرت مکن باطل به تمهید غرض
ای بسا مدحی که شد زین شیوه چون دشنام تلخ
بسکه دارد طبع خلق از حقگذاری انفعال
دادن جان نیست اپنجا چون ادای وام تلخ
❈۵❈
انتظار صید مطلبسخت راحت دشمن است
خواب نتوانیافت جز در دیدههای دام تلخ
گر ز ادبار آگهی بگذر ز اقبال هوس
ترک آغاز حلاوت نیست چون انجام تلخ
❈۶❈
میکند بیدل تبسم زهر چشمش را علاج
پستهاش خواهد نمک زد گر شود بادام تلخ
کامنت ها