گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

بیدل دهلوی:ز درد یأس ندانم کجا کنم فریاد قفس شکسته‌ام و آشیان نمانده به یاد

❈۱❈
ز درد یأس ندانم کجا کنم فریاد قفس شکسته‌ام و آشیان نمانده به یاد
به برقی از دل مایوس‌ کاش در گیرم کباب سوختنم چون چراغ در ره باد
❈۲❈
به غربت از من بی‌بال و پر سلام رسان که مردم و نرسیدم به خاطر صیاد
چو شمع خواستم احرام وحشتی بندم شکست آبلهٔ پا به گردنم افتاد
❈۳❈
ز تنگی دلم امکان پر گشودن نیست شکسته‌اند غبارم به بیضهٔ فولاد
چه ممکن است ‌کشد نقش ناتوانی من مگر به سایهٔ مو خامه بشکند بهزاد
❈۴❈
اگر ز درد گرانجانی‌ام سوال کنند چو کوه از همه عضوم جواب باید داد
ز هیچکس به نظر مژدهٔ سلامم نیست مگر ز سیل کشم حرف خانه‌ات آباد
❈۵❈
ز فوت فرصت وصلم دگر مگوی و مپرس خرابه خاک به سر ماند و گنج رفت بباد
غبار من به عدم نیز پرفشان تریست ز صید من عرقی داشت بر جبین صیاد
❈۶❈
کشاکش نفسم تنگ ‌کرد عالم را خوش آنکه بگسلد این رشته تا رسم به‌ گشاد
ز شمع باعث سوز و گداز پرسیدم به گریه گفت‌: مپرس از ندامت ایجاد
❈۷❈
بهار عشق و شکفتن خیال باطل کیست ز سعی تیشه مگر گل به سر زند فرهاد
ستمکش دل مایوسم و علاجی نیست کسی مقابل آیینهٔ شکسته مباد
❈۸❈
ترحم است بر آن صید ناتوان بیدل که هر دم از قفسش چون نفس کنند آزاد

فایل صوتی غزلیات غزل شمارهٔ ۹۱۱

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

منصور محمدزاده
2010-11-04T09:54:32
خواهشمند است موارد زیر را اصلاح فرمایید:نادرست:ز درد یآس ندانم‌کجاکنم فریادقفس شکسته‌ام و آشیان نمانده به یاداگر ز درد گرانجانی‌ام سوال کنندچو کوه از همه عضوم جواب بابد دادترحم است بر آن صید ناتوان بیدلکه هردم ازقفسش چون نفس‌کنند ازاددرست:ز درد یاس ندانم ‌کجا کنم فریادقفس شکسته‌ام و آشیان نمانده به یاداگر ز درد گرانجانی‌ام سوال کنندچو کوه از همه عضوم جواب باید دادترحم است بر آن صید ناتوان بیدلکه هر دم از قفسش چون نفس‌ کنند آزاد