بیدل دهلوی:بر دستگاه اقبال کس خیرهسر نگردد اینخط نمیتوان خواند تا صفحه برنگردد
❈۱❈
بر دستگاه اقبال کس خیرهسر نگردد
اینخط نمیتوان خواند تا صفحه برنگردد
ای خواجه بینیازی موقوف خودگدازیست
تسکین تشنه کامی آب گهر نگردد
❈۲❈
حیف است موج آزاد نازد به قید گوهر
بیقدردانیی نیست پایی که سر نگردد
وحشت بهار شوقیم بیبرگ و ساز اسباب
پرواز رنگ این باغ مرهون پر نگردد
❈۳❈
ننگ وفاست دعوی در مشرب محبت
چشمی بهم رسانید کز گریه تر نگردد
تسکین طلب جهانی مست جنون نوایی ست
لب از فغان نبندد نی تا شکر نگردد
❈۴❈
در فکر چرخ و انجم جهد تغافل اولیست
تا دانه ات به غربال پر در به در نگردد
تختحقیق نقطهٔ دل از علم و فن مبراست
پرگار همت اینجا گرد هنر نگردد
❈۵❈
در بیخودی نهفتهست بوی بهار وصلش
دور است قاصد ما تا رنگ برنگردد
آشوب غفلت ما ظلم است بر قیامت
یارب شبی که داریم ننگ سحر نگردد
❈۶❈
در کارگاه تسلیم کو عزت و چه خواری
خورشید بینیاز است گر خاک زر نگردد
همت درین بیابان سرمنزل قرین است
بیدل تو در طلب باش گو راه سر نگردد
کامنت ها