بیدل دهلوی:جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد سحر تبسمی از آفتاب میخندد
❈۱❈
جهانکجاست،گلی زان نقاب میخندد
سحر تبسمی از آفتاب میخندد
فنای ما چمنآرای بینقابی اوست
به قدر چاک کتان، ماهتاب میخندد
❈۲❈
تلاش آگهیات ننگ غفلت است اینجا
مژه ز هم نگشاییکه خواب میخندد
تهی ز خویش شدن مفت آگهی باشد
ز صفر بر خط ما انتخاب میخندد
❈۳❈
کجاست فرصت دیگرکه ما به خود بالیم
محیط نیز در اینجا حباب میخندد
زعلم وفضل بجزعبرت آنچه جمعکنید
گشاد هر ورقش برکتاب میخندد
❈۴❈
درنگ راهبرکاروان فرصت نیست
کجا روبمکه هر سو شتاب میخندد
بهدرسگاه ادب حرف و صوف مسخرگیست
ز صد سؤال همین یک جواب میخندد
❈۵❈
ز برق حسن کسی را مجال جرات نیست
بپوش چشم که حکم حجاب میخندد
زبان به لاف مده، پاس شرم مغتنم است
چو بازگشت لب موج آب میخندد
❈۶❈
غبار صبح تماشاست هرچه باداباد
تو هم بخند جهان خراب میخندد
دلت چو شمع به هجر که داغ شد بیدل
کز اشک گرم تو بوی کباب میخندد
کامنت ها