بیدل دهلوی:شمع بزمت چه قدم بردارد پای ما آبلهٔ سر دارد
❈۱❈
شمع بزمت چه قدم بردارد
پای ما آبلهٔ سر دارد
گل این باغ گریبانچاکست
خنده از زخم که باور دارد
❈۲❈
در تکلیف تبسم مگشای
دهن تنگ تو شکر دارد
خاک سامان غبارش کم نیست
نیستی نیز کر و فر دارد
❈۳❈
عالمی چشم ز ما روشنکرد
رنگ ما خاصیت زر دارد
کس چه خواند رقم پیشانی
صفحهٔ ما خط مسطر دارد
❈۴❈
سر هر فکر گریبانخواه است
موج هم تکمهٔ گوهر دارد
بیخریدار چه ارزد گوهر
دل همان است که دلبر دارد
❈۵❈
تا فسردی ز نظرها رفتی
رنگ پرواز ته پر دارد
لب بهم آر و حلاوتها کن
خامشی قند مکرر دارد
❈۶❈
یک نفس قطع دو عالم کردم
دم این تیغ چه جوهر دارد
سرگران میگذرد نرگس یار
مزد چشمی که مژه بردارد
❈۷❈
تا دماغ است، هوس بال گشاست
سر هر بام کبوتر دارد
بیدل این صورت وشکل آنهمه نیست
آدمی معنی دیگر دارد
کامنت ها