بیدل دهلوی:شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد سفالین کوس درویشان ز بس خشک است نم دارد
❈۱❈
شکوه مفلسی ما را به خاموشی علم دارد
سفالین کوس درویشان ز بس خشک است نم دارد
سر در جیب، آزاد است از فتراک آفتها
مقیمگوشهٔ دل حکم آهوی حرم دارد
❈۲❈
پریشان نسخهایم از ربط این اجزا چه میپرسی
تأملهای بیشیرازگی ما را بهم دارد
تمیز پشت و رویت اینقدر فطرت نمیخواهد
عدم آنجاکه هستیگلکند .ستی عدم دارد
❈۳❈
نگاهی تا ببالد رفتهای بیرون ازبن محفل
چو شمع اینجا همان تحریک مژگانت قدم دارد
صدا بر ششجهتمیپیچد ازیک دامن افشاندن
جهان صید کمند وحشیی کز خویش رم دارد
❈۴❈
بهپرهیز ای هوس از اتفاق پنبه و آتش
مریض حسرتیم و شربت دیدار سم دارد
ندامت مطلبم دیگر مپرس از رمز مکتوبم
شقی در سینه دارد خامهٔ من گر رقم دارد
❈۵❈
نوای نیستان عافیت، آهنگ تصویرم
ز ساز خود برون ناآمدنهایم علم دارد
نفس تا میکشم چون غنچه ازخود رفتهامبیدل
ز غفلت در بغل مینای من سنگ ستم دارد
کامنت ها