ابن حسام خوسفی:بس که یاد آن لب و دندان چون دُر میکنم دامن از اشک چو مروارید تر پُر میکنم
❈۱❈
بس که یاد آن لب و دندان چون دُر میکنم
دامن از اشک چو مروارید تر پُر میکنم
سالها سودای ابروی تو در سر داشتم
بار دیگر آن خیال کج تصور میکنم
❈۲❈
از وجودم تا عدم مویی نماند در میان
در میانه چون به باریکی تفکُّر میکنم
باد را مگذار بر زلفت وزیدن زانکه گر
در سر زلف تو پیچد من تغیُّر میکنم
❈۳❈
گر دهی فخرم به مقدار سگان کوی خویش
من بدین مقدار بسیاری تفاخُر میکنم
تا شود پروانه شمع رخت ابن حسام
روی سوی روشنایی چون سمندُر میکنم
❈۴❈
جبرئیل از منتهای سدره آمین میکند
چون دعای شاه عادل بایسنقر میکنم
کامنت ها