ابن حسام خوسفی:شب است و خال تو اندر خیال چشم سیاه کمند زلف تو دامست و بخت من گمراه
❈۱❈
شب است و خال تو اندر خیال چشم سیاه
کمند زلف تو دامست و بخت من گمراه
میان این همه ظلمت خیال سودایی
چگونه راه برد لا اله الا الله
❈۲❈
دلم به زلف تو بسته است امید لیک چه سود
که آن امید دراز است و عمر من کوتاه
ز حصرت دهنت غنچه را جگر خون است
ز رشک زلف تو دارد بنفشه زلف دو تاه
❈۳❈
بر آستان تو امشب ز آب دیده من
برست لاله رنگین و بر دمید گیاه
حدیث شوق تو پنهان نمی توانم کرد
که هست برزخ زردم سرشک سرخ گواه
❈۴❈
ز آفتاب عذارت بسوخت ابن حسام
کنون به سایه سرو قد تو برد پناه
کامنت ها