ابن حسام خوسفی:خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست خیال کج نرود طین سر خیال پرست
❈۱❈
خیال ابرویت ار سجده می کنم پیوست
خیال کج نرود طین سر خیال پرست
نظر به چشم تو گفتم مگر نظر دارم
خیال چشم تو بر گوشه نظر بنشست
❈۲❈
سواد خامه پرگار گردش قمری
چو خورده دهنت نقطه خیال نبست
گرفت غالیه گون سنبل تو دامن گل
کشید زلف تو مه را چو ماهی اندر شست
❈۳❈
کدام جان که ز داغ محبت تو نسوخت
کدام دل که به درد جراحت تو نخست
به ناز اگز بنشینی چو گل به پهلوی سرو
بود هر آینه در جنب اعتدال تو پست
❈۴❈
ز دست رفتم و هیچم ز دست بر نامد
ز دست رفته خود را چرا نگیری دست
چو دست ها همه در دامن عنایت اوست
بدار دست ملامت ز دامن من مست
❈۵❈
کنون که نرگس مخمور جام زر برداشت
بیار باده که ابن حسام توبه شکست
کامنت ها