ابن حسام خوسفی:ای ز بیغمخواریت هردم دلم غمخوارهتر نیست در دست غمت از من کسی بیچارهتر
❈۱❈
ای ز بیغمخواریت هردم دلم غمخوارهتر
نیست در دست غمت از من کسی بیچارهتر
مردم چشم مرا از حسرت لعل لبت
گردد از خون جگر هر دم به دم رخساره تر
❈۲❈
در فراقت جامه از دل پاره میکردم ولیک
جامه را بگذاشت کز جامه بُد جان پارهتر
از دلم از عشوههای غمزهٔ غمّاز تو
صبر شد آواره و آرام از او آوارهتر
❈۳❈
چشم و لعلت بر دل من دعوی خون میکنند
گرچه خونخوار است لعلت چشم از او خونخوارهتر
معتدل گردد مشام از نزهت عود و گلاب
گر شود ز آب عذارت زلف را یک تاره تر
❈۴❈
آب روی ابن حسام از چشمهسار چشم یافت
هم عفالله دیده کو دارد رخم همواره تر
کامنت ها