الهامی کرمانشاهی:سزد گر با دل پژمان کنم یاد درود از بسته ی زنجیر بیداد
❈۱❈
سزد گر با دل پژمان کنم یاد
درود از بسته ی زنجیر بیداد
پناه خلق و فرزند پیمبر
امام هفتمین موسی بن جعفر
❈۲❈
اسیر فتنه ی بدخواه ملعون
غریب افتاده در زندان هارون
صفی الله را تاج نتایج
شه دنیا و دین باب الحوایج
❈۳❈
شهید زهر کین فرسوده ی بند
ز دنیا رفته دور از جفت و فرزند
برابر کربلا را کاظمینش
غنود [او] خود به تربت چون حسینش
❈۴❈
فراز تربت آن گوهر پاک
دو گنبد برکشیده سر بر افلاک
از آن هر دو ضریح ار بازپرسی
یکی عرش است و آن دیگر چو کرسی
❈۵❈
گر آن شاه از خلافت تاج بودش
به ارث از صاحب معراج بودش
نموده رو زلیخای جهان را
چو یوسف جسته در زندان مکان را
❈۶❈
کلیمی دیده گوناگون سآمت
ز بدکرداری فرعون امت
خلیلی کنج زندان منجنیقش
ز زهر اندر جگر نار حریقش
❈۷❈
ندانسته به بند اندر شب از روز
ندیده روی مهر گیتی افروز
هلال آسان نزار اندامش از غم
ز اشکش بر گل رخساره شبنم
❈۸❈
بنفشه وار سال و مه ز تشویش
نهاده بر سر زانو سر خویش
نگشته خاطرش از غم دمی شاد
تنش لرزان چو سرو از جنبش باد
❈۹❈
چو شیر ار بود در زنجیر تقدیر
نیاید عار شیران را ز زنجیر
نه هیچ از بندگی یکدم جدا بود
نه کس در خاطرش غیر از خدا بود
❈۱۰❈
به خاک اندر نهاده صبح تا شام
برای سجده ی حق هفت اندام
نگردیده وزان بر وی نسیمی
نه او را غیر زندانبان ندیمی
❈۱۱❈
نه یک همدم که با او راز گفتی
حدیث غربت خود بازگفتی
رخش سیلی خور جور زمانه
تنش نیلی ز زخم تازیانه
❈۱۲❈
به مرگ آنگه که او بر خاک سر داشت
نه خواهر نی برادر نی پسر داشت
ببخشد زندگی گر کردگارم
بپاید مدت ناپایدارم
❈۱۳❈
سراسر قصه ی او بازگویم
به خوناب جگر رخساره شویم
بدان سان سازم این راز آشکارا
که خون خیزد ز چشم سنگ خارا
کامنت ها