الهامی کرمانشاهی:درآن انجمن بود مردی پلید که چشمی چو او کینه گستر ندید
❈۱❈
درآن انجمن بود مردی پلید
که چشمی چو او کینه گستر ندید
ستم پیشه دون فطرتی پر فنی
جفا جوی و ناپاک و اهریمنی
❈۲❈
سرشتش ز آتش نه از خاک بود
وگرخاک بد –خاک ناپاک بود
بدی گوهرش از نژاد حرام
پدرش اهرمن بود وعفریت مام
❈۳❈
بدی مر عمر نام میشوم اوی
پدر سعدوقاص ناپاکخوی
نگویی که بد سعد یار علی
دو بین بود آن بد گهر زاحولی
❈۴❈
چنان کافری کس ندارد به یاد
که نفرین بدان باب وآن پور باد
یکی قصه بنیوش اگر عاقلی
زسعد ابن وقاص خصم علی (ع)
❈۵❈
شنیدم ز گوینده ای پاکرای
که درمسجد کوفه شیر خدای
به گاه جهانداری خویشتن
پس ازنوبت آخرین زان سه تن
❈۶❈
به منبر یکی روز فرمود جای
بدانسان که برعرش – رحمان خدای
خدا ونبی را ستودن گرفت
زهر – در همی گفت راز شگفت
❈۷❈
سپس گفت آن داور ارجمند
به مردم دران دم به بانگ بلند
که پرسید ازمن دراین انجمن
زآینده واز گذشته سخن
❈۸❈
که آگاه سازم زهر رازتان
ازآن پیش کایم زگیتی نهان
ازآن انجمن سعد بدروزگار
چنین گفت با آن شه تاجدار
❈۹❈
اگر راست گویی یکی بازگوی
که دارد سروریش من چند موی؟
بدو گفت گنجور علم خدای
که ای اهرمن زاده ی تیره رای
❈۱۰❈
به وحی خدایی ازین پیشتر
مرا گفت پیغمبر تاجور
که بامن تو گویی برانجمن
ز ناپاکخویی بدینسان سخن
❈۱۱❈
بود در بن هر سر موی توی
یکی دیو پر ریو ناپاکخوی
که تا زنده ای برتو نفرین کند
پس ازمردنت دوزخ آیین کند
❈۱۲❈
ودیگر یکی کودک شیر خوار
تو راهست درخانه بد روزگار
که او دشمن نورعین من است
بداندیش فرخ حسین من است
❈۱۳❈
شنیدم درآندم به نزدیک او
نشسته بدآن کودک زشتخو
بلی هرکه ناپاک بد گوهرش
نیاید کلام خدا باورش
❈۱۴❈
زخردی بود گرگ نوزاد گرگ
که گرگی نماید چو گردد بزرگ
کنون بشنو از پور آن پر فساد
سخن با عبیدالله بن زیاد
❈۱۵❈
چو فرزند مرجانه گفت این سخن
به پا خاست بن سعد زان انجمن
کامنت ها