الهامی کرمانشاهی:که این کار نستوده کارمن است تبه گوهر آموزگار من است
❈۱❈
که این کار نستوده کارمن است
تبه گوهر آموزگار من است
بدو گفت سالار بی ننگ ونام
که رایت برافراز وبردار گام
❈۲❈
به نو باوه ی ساقی سلسبیل
ببند آب وبنمای او را قتیل
زلشگر بدو داد پس شش هزار
سواران همه از در کارزار
❈۳❈
چو از لشگر و خیمه و خواسته
شدآن اهرمن کارش آراسته
زدرگاه فرزانه مرجانه تفغت
شتابان سوی خانه ی خویش رفت
❈۴❈
زاولاد انصار جمعی کشن
به کاشانه ی او شدند انجمن
بگفتند اورا که آزرم دار
مکن با حسین علی کارزار
❈۵❈
به سبط نبی گر درآید شکست
شود نام اسلام با خاک پست
نکوهش چو کردند لختی براو
چنین گفت زشت اختر کینه جو
❈۶❈
پشیمانم از گفته ی خویشتن
نیاید چنین کار هرگز زمن
چو اولاد انصار ازخانه اش
برفتند و خود ماند وکاشانه اش
❈۷❈
پسر خواهرش حمزه باوی بگفت
که راز ازمن الحال باید شنفت
پدرت آنکه گرد ونکونام بود
یکی ازدلیران اسلام بود
❈۸❈
تو نام پدر درنیاور به ننگ
ابا پور زهرا میارای جنگ
زدین برمپیچان سرخویش را
مکش پور پیغمبر خویش را
❈۹❈
رضای رسول ازیزید است به
به آن یک بپیوند وزین یک بجه
چو شد رخش عمرحسین از توطی
نه کوفه پس از وی بماند نه ری
❈۱۰❈
من آوردم اندرز خود را به بن
تو خواهی بکن گوش وخواهی مکن
به پایان چو شد حمزه را گفتگوی
عمر بر دو پور خود آورد روی
❈۱۱❈
مهین پور اورا بدی حفس نام
که هشتی پدر وار –کینه گام
کامنت ها