الهامی کرمانشاهی:کهین داشت نام نیا از پدر به کردار بهتر زمهتر پسر
❈۱❈
کهین داشت نام نیا از پدر
به کردار بهتر زمهتر پسر
بداختر پدر گفت با آن دوتن
که هان ای دوفرزند دلبند من
❈۲❈
شمارا دراین داوری چیست رای؟
سپه برکشم یا بمانم به جای؟
مهین گفت: تیغ ستم تیز کن
کهین گفت: زین کار پرهیز کن
❈۳❈
مهین گفت: رو- زین جهان کام گیر
کهین گفت: درخانه ام آرام گیر
مهین گفت: مگذر ز رای امیر
کهین گفت: فرمان احمد پذیر
❈۴❈
مهین گفت:برملک سالارباش
کهین گفت:ترسان زدادارباش
مهین گفت: درتاز رخش یلی
کهین گفت: آزرم دار ازعلی
❈۵❈
مهین گفت: ازین ره مکن واهمه
کیهن گفت:آزرمی ازفاطمه
مهین گفت: فرماندهی خوشتر است
کهین گفت: دوزخ تورا کیفر است
❈۶❈
مهین گفت: بشنو یکی پند من
کهین گفت: نفریبدت اهرمن
چوگفتارشان اندرآمد به پای
برآمد غو ویله زاهل سرای
❈۷❈
عمر آن ستمگستر زشت کیش
شگفتی فرو ماند درکار خویش
به خود گفت با شاه یثرب دیار
گل باغ پیغمبر تاجدار
❈۸❈
نشاید که پیکار وجنگ آورم
سردوده در زیر ننگ آورم
دگر باخداوند دنیا ودین
نپویم ره جنگ و پرخاش وکین
❈۹❈
نباشد مرا حکمرانی به ری
هم آخر یزیدم بتازد ز پی
درآخر زایین حق بازگشت
به دیو فسون پیشه انباز گشت
❈۱۰❈
همانا چه دری گرانمایه سفت
دراین ره خداوند شهنامه گفت:
چو تیره شود مرد را روزگار
همه آن کند کش نیاید به کار
❈۱۱❈
شنیدم به روزی ز مردی بزرگ
جهاندیده وسرفرازی سترگ
کامنت ها