الهامی کرمانشاهی:زکوفه برون تاخت زی کربلا به خونریزی شاه اهل ولا
❈۱❈
زکوفه برون تاخت زی کربلا
به خونریزی شاه اهل ولا
به همراه او از سپاه شش هزار
همه نیزه داران تازی سوار
❈۲❈
دگر زاده ی قیس نا پاک زاد
که خود عمرو بد نام آن بد نهاد
ز مردان کاری به همراه اوی
هزاران دو زشت اختر وکینه جوی
❈۳❈
پس از وی پی رزم فرخنده شاه
سنان ستم پیشه بسپرد –راه
ز کوفی سواران هزاری چهار
روان گشت با آن تبه روزگار
❈۴❈
ودیگر یکی مردبد رای وکام
که خود بود قعقاع فهریش نام
به همراه آن زشت ناپاک دین
هزاری چهار ازسواران کین
❈۵❈
پس از وی به بر خواند ابن زیاد
یکی مرد بد گوهر پر فساد
ددو تیره رای از نژاد حرام
که خود شمرذی الجوشنش بودنام
❈۶❈
بد آن بد کنش پر فسون وفنا
به آل نبی سخت تر دشمنا
هزاری چهار از سواران به اوی
سپرد ابن مرجانه ی کینه جوی
❈۷❈
پس ازشمر خولی علم برفراخت
تکاور سوی رزم دادار تاخت
هزاری سه با وی زکوفی سپاه
همه کینه جوی وهمه دل سیاه
❈۸❈
دگر شد روان قشعم نابکار
پی رزم بگزیده ی کردگار
به همراه وی را هزاری سه مرد
همه جنگجویان دشت نبرد
❈۹❈
پس از او بد اختر حصین نمیر
برافراخت رایت پی داروگیر
زکوفه بپیمود چون باد رشت
به همره سواران هزاریش هشت
❈۱۰❈
پس از او یکی مستحق عذاب
کجا بود نامش یزید رکاب
به آنان بپیوست وهمراه اوی
هزاری دو بد گوهر کینه جوی
❈۱۱❈
و دیگر ستمکار ناپاکدین
بداندیش عبدالله بن حصین
برفت و ببرد از پی کارزار
زجنگ آزموده سواران هزار
❈۱۲❈
دگر پور اشعث بدان سوی تاخت
درفش از پی کینه جویی فراخت
محمد بدش نام لیکن رسول (ص)
زهمنامی اش بودزار و ملول
❈۱۳❈
مراو نیز با خود سواری هزار
ببرد از پی کوشش وکارزار
ودیگر یکی شوم نا پاک زاد
که خود بد شبث نام آن بد نژاد
❈۱۴❈
به رزم شهنشاه آورد روی
هزار از سواران به همراه اوی
سپاهی که با شاه دین رزم جست
شمارش ندانم به خاطر – درست
❈۱۵❈
مرآن نامه را چون ببستم به کار
چنین گفت دانشورآموزگار
که از کوفه تا کربلا بد سپاه
ستاده پس و پشت هم کینه خواه
❈۱۶❈
زکوفه به تنها پی کارزار
سپه شد برون هفت بیور هزار
جز آن کامد از شام و جای دگر
به پیکار فرزند خیرالبشر
❈۱۷❈
چو شش روز از ماه ماتم گذشت
زگرد سواران زمین تیره گشت
زمین بلا شد کنام هژیر
غوکوس و شیپور برشد به ابر
❈۱۸❈
سوار و پیاده همه فوج فوج
بد انسان که دریا برآید به موج
رسیدند خرگه برافراشتند
به کین سوی شه دیده بگماشتند
❈۱۹❈
بلرزید درزیر نعل سمند
زمین همچو از باد شاخ بلند
شد آن رزمگه پر زاسب و سوار
همه ناوک انداز و خنجر گذار
❈۲۰❈
زبس پیش و پس- خیمه شد –استوار
زمین گشت چون کوهه ی کوهسار
کشیدند قومی در آن دشت نخ
که بد قوتشان موش و مار و ملخ
❈۲۱❈
نکرده به جز سوسماران خورش
زشیر شتریافته پرورش
تفو باد بر روی این تازیان
که سودی ندارند غیر اززیان
❈۲۲❈
خدا را ستایش که درآن سپاه
نبودی تنی از عجم رزمخواه
کامنت ها