الهامی کرمانشاهی:به فرزند مرجانه رفت آگهی که فرمانده ی تخت شاهنشهی
❈۱❈
به فرزند مرجانه رفت آگهی
که فرمانده ی تخت شاهنشهی
بکنده به خرگاه چاهی شگرف
که آبش بود سرد – مانند برف
❈۲❈
نوشت آن ستم گستر نابکار
به بن سعد ناپاک نستوده کار
که برشاه دین کار بنمای تنگ
مهل تا کند چاه و پیش آر جنگ
❈۳❈
به فرمان دژخیم بیدادگر
عمر آن تبه گوهر کینه ور
نگهبان و جاسوس برشه گماشت
به عیوق منجوق کین برفراشت
❈۴❈
چو لب تشنه گشتند اهل حرم
کشیدند آه از دل پر زغم
زافغانشان شه به چهر اشک راند
سپهدار اسلام را پیش خواند
❈۵❈
دل آگاه شیر کنام یلی
مه هاشمی نور چشم علی
ببوسید نزد شهنشه زمین
بدو گفت سبط رسول امین
❈۶❈
گزین کن زیاران حق سی سوار
پیاده دو ده مرد خنجر گذار
ازیدر به همراه یاران شتاب
برو تا به نزدیکی رود آب
❈۷❈
مگر دشمنان را شکست آوری
گوارنده آبی به دست آوری
شنید این چو عباس از شاه دین
پذیرفت فرمان و بر شد به زین
❈۸❈
به همره دو ده مشک و پنجاه مرد
ببرد و برانگیخت هامون نورد
چو سیل اندر آمد در آن رودبار
ز پی آن دلیران دشمن شکار
❈۹❈
چو آن قوم را عمر و حجاج دید
بگفتا ز بهر چه کار آمدید؟
هلال سرافراز گفتا بدوی
منم ابن عم تو ای کینه جوی
❈۱۰❈
زبان خشک و دل پر زتاب آمدم
سوی رود از بهر آب آمدم
بدو گفت زشت اختر بدنهاد
که ای نامور راد فرخ نژاد
❈۱۱❈
بیاشام ازین آب شیرین گوار
گوارا بود بر تو ای نامدار
بدو گفت جان دلیری هلال
که ای مرد زشت اختر بد سگال
❈۱۲❈
چسان شدروا؟آن که من سردآب
بنوشم نشانم زدل التهاب؟
چنین گفت اهریمن پر فساد
که این است فرمان ابن زیاد
❈۱۳❈
ازو چون هلال دلیر این شنید
به یاران فرخ خروشی کشید
که هان مشک ها پر زآب آورید
سوی خیمه ی شه شتاب آورید
❈۱۴❈
دلیران به فرمان آن کامیاب
نمودند پر مشک ها را زآب
چو آگاه گشتند کوفی سپاه
ببستند ره را به یاران شاه
❈۱۵❈
جهانجوی – عباس پیروز روز
شهاب درخشان عفریت سوز
سپه رابه تیغ آنچنان بیم داد
که کس نامدش جنگ جستن به یاد
❈۱۶❈
پراکنده گشتند از رزمگاه
زگرد سرافراز یاران شاه
به پیروزی آن شیر مردان دین
سبک بازگشتند از آن دشت کین
❈۱۷❈
چو باد خزان در شتاب آمدند
سوی شاه با مشک آب آمدند
کامنت ها