الهامی کرمانشاهی:رها کردم از بند پیمانتان درود خدا برتن و جانتان
❈۱❈
رها کردم از بند پیمانتان
درود خدا برتن و جانتان
شما هم سوی منزل خویشتن
بگیرید ره زین بزرگ انجمن
❈۲❈
از آن سروران شبل شیر خدای
سپهدار عباس رزم آزمای
به پوزش چنین گفت با شه سخن
که ای خاک پای تو دیهیم من
❈۳❈
مرا بسته عشقت به یک تار موی
که بربسته شد راهم از چار سوی
کهین بنده در پیش تخت توام
به زنهار بیدار بخت توام
❈۴❈
من این عشق پاک از تو آموختم
بربود تو بود خود سوختم
مران با وفا بنده ای را چو من
مکن سرو یازنده را از چمن
❈۵❈
پس از آن جهانجوی پاکیزه خوی
بدانسان سرودند اخوان اوی
سپس با یلان عقیلی نژاد
بفرمود شه کای جوانان راد
❈۶❈
ز کردار مسلم به هر دوجهان
شما سرفرازید و روشن روان
ازیدر هم اکنون سپارید گام
سوی تربت پاک خیرالانام
❈۷❈
بگفتد: کای داور اولیا
گرانمایه سبط شه انبیا
پس ازتو نخواهیم پاینده گی
که نفرین سزد بر چنین زنده گی
❈۸❈
پی یاری ات تا سر آید زمان
همه بسته داریم محکم میان
نه ماییم از دوده ی شیر حق؟
که بازوی دین بود و شمشیر حق؟
❈۹❈
پسندی که بردوده ی پاک ننگ
زما آید ای شاه پیروز جنگ
گرفتیم عشق تو ای رهنما
نبسته است از شش جهت ره به ما
❈۱۰❈
چه گوییم درپاسخ خلق باز
چو کردند ما را نکوهش طراز
که رفتید با داور خود حسین
کزو بودتان فخر در عالمین
❈۱۱❈
چو پیش آمدش کارو رنجی بزرگ
سپردید اورا به چنگال گرگ؟
زهمراهی اش روی بر گاشتید
ورا زیر شمشیر بگذا شتید
❈۱۲❈
چو اندر وفا دیدشان استوار
بدیشان بخواند آفرین شهریار
کامنت ها