الهامی کرمانشاهی:بیامد به نزد شه راستین محمد گزین پور ضر غام دین
❈۱❈
بیامد به نزد شه راستین
محمد گزین پور ضر غام دین
چو آمد به نزدیک فرخنده شاه
توگفتی قرین شد به خورشید ماه
❈۲❈
دو تا کرد بالا و بوسید خاک
کشید از درون ناله ی دردناک
که ای چون پدر برتر ازهر چه هست
زبر دست شاهان تو را زیر دست
❈۳❈
بفرما که عزم کجا می کنی؟
ازاین مرز دوری چرا می کنی؟
چنین دانم ای شه که جویی فراق
ازاین پاک تربت به سوی عراق
❈۴❈
بدانجا مرو سوی بطحا شتاب
که انجاست کارتو با چاه و آب
درآنجا درنگ ار نبودت به کام
سبک سوی مرز یمن کن خرام
❈۵❈
که اهل یمن دوستار تواند
به فرماندهی خواستار تواند
درآنجا درنگ ار نبودت به کام
سبک سوی مرز یمن کن خرام
❈۶❈
که اهل یمن دوستار تواند
به فرماندهی خواستار تواند
در آنجا هم ار شد دگرگونه کار
سوی بادیه بند از آن مرز- بار
❈۷❈
مرو زی عراق ای برادر مرو
یکی پند کهتر برادر شنو
تو دیدی که با مرتضی و حسن
چه کردند آن قوم پیمانشکن
❈۸❈
مکن دوده را بی خداوندگار
مکن شهر دین را تو بی شهریار
چو فرخ برادرش را دید شاه
بدان پوزش و ناله و اشگ و آه
❈۹❈
مراورا چو جان تنگ دربر گرفت
به افغان او مویه اندر گرفت
سرودش که ای پر دل نامور
به مردی مرا یادگار از پدر
❈۱۰❈
همه هر چه گفتی پسندم درست
مرا دربه سوی تو و رای توست
ولی رفتنم زی عراق ازحجاز
بود حکم دانای پوشیده راز
❈۱۱❈
مرا غیر فرمانبری چاره نیست
وزین پس نیارم درین ملک زیست
یکی نامه پس شاه فرخ سرشت
به اندرز فرخ برادر نوشت
❈۱۲❈
بدو داد واو رفت و شه باز ماند
به رخ بر همی از مژه خون
کامنت ها