الهامی کرمانشاهی:پس آنگه به بیعت گشادنددست به دست خدا در نهادند دست
❈۱❈
پس آنگه به بیعت گشادنددست
به دست خدا در نهادند دست
شنیدم که افزونتر از صد هزار
نمودند بیعت بدو استوار
❈۲❈
چو مسلم بدید آن همه اتفاق
زخرد و بزرگ دیار عراق
یکی پیک با نامه ی پر نیاز
فرستاد نزد خدیو حجاز
❈۳❈
نوشت آن سخن ها که گفت و شنید
وزان بیعت و عهد و پیمان که دید
فرستاده آن نامور نامه برد
به فرخنده پور پیمبر (ص) سپرد
❈۴❈
وزین سو چو مسلم به فرمان شاه
گرفت عهد و بیعت زکوفی سپاه
خبر گشت نعمان ناپاک رای
که بر کوفیان بود فرمانروای
❈۵❈
که بر گرد مسلم ز مردان کار
شده انجمن بیش ازصد هزار
همه سر نهاده به فرمان اوی
دل و جان نموده گروگان اوی
❈۶❈
زاندیشه نعمان وارونه بخت
بلرزید برخود چو شاخ درخت
به سوی پرستشگه آمد زکاخ
شد ازکوفیان تنگ جای فراخ
❈۷❈
برآمد به منبر رخان پر زچین
یکی خطبه خواند و بگفت اینچنین
که ای فتنه جو مردمان عراق
ز کژی چو پویید راه نفاق
❈۸❈
رهی جز ره راستی نسپرید
ازین فتنه انگیختن بگذرید
چو زین فتنه آگه شودشهریار
بدین مرز لشگر کشد بی شمار
❈۹❈
همه بی سر ازتیغ بران شوید
نشان دربر تیر پران شوید
من ایدون ستادستم آراسته
همه کار پیکار پیراسته
❈۱۰❈
نبندید پیمان خون ریختن
بهم کیش خویش اندر آویختن
نیوشید پند من و آن کنید
که عهد شه شام را نشکنید
❈۱۱❈
وگرنه دل ازجان و مال و عیال
ببرید ای فرقه ی بد سگال
سپس سوی کاخ خود آمد دژم
گسسته شکیب و فرو بسته دم
❈۱۲❈
نه با مسلمش تاب پیکار بود
نه با مغز او رای وهش یار بود
کامنت ها