الهامی کرمانشاهی:بزرگان که بودند درآن دیار به پور معاویه بر دوستدار
❈۱❈
بزرگان که بودند درآن دیار
به پور معاویه بر دوستدار
نبشتند در نامه ی پور بند
بدان زشت کردار ناهوشمند
❈۲❈
که مسلم به فرمان سبط رسول
زیثرب درین شهر کرده نزول
به شاهیش بیعت ستاند همی
به دل تخم کین برفشاند همی
❈۳❈
هم ایدر به گردش دو پنجه هزار
شده انجمن مرد شمشیر دار
ندارد تن و توش پور بشیر
به پیکار این پر دل شیر گیر
❈۴❈
گر ایدون تویی کوفه را خواستار
بدین سو روان کن یکی مردکار
که باشد بسی پر دل وریمنا
مگر چیره گردد بدین دشمنا
❈۵❈
چو آن نامه زینسان به پایان رسید
فرستاده اش بستد وره برید
ببردش به نزد کنارنگ شام
چو بگشود و برخواند اورا تمام
❈۶❈
برون شد ز تاری دل او شکیب
به خود گفت کامد فرازم نشیب
یکی انجمن ساخت ازبخردان
بزرگان و کار آگهان وردان
❈۷❈
بگفت:ای بزرگان درگاه من
سرافراز یاران آگاه من
شد آغاز هنگامه ای بس شگفت
کز آن آتش فتنه بالا گرفت
❈۸❈
پی چاره اندیشه نیکو کنید
که آبی براین آتش اندر زنید
زدرگاه فرزند خیر البشر
به کوفه شده مسلم نامور
❈۹❈
یکی لشگر گشن چون تند سیل
شده انجمن گرد او خیل خیل
بترسم که این فتنه گردد بزرگ
شود بر رمه چیره درنده گرگ
❈۱۰❈
بدو گفت سرجون پی فرهی
که بد پیشکارش به فرماندهی
که شاها بمان جاودان درجهان
ابر تخت فرماندهی کامران
❈۱۱❈
بننشاند این فتنه را هیچکس
مر این کار پور زیاد است و بس
که دربصره ایدون سپهدار اوست
مرآن بوم و بر را نگهدار اوست
❈۱۲❈
بدو بخش منشور فرماندهی
مگر کوفه زآشوب گردد تهی
که دارد جز آن مرد با فر و هنگ
ابا مسلم هاشمی تاب جنگ
❈۱۳❈
ز سر تابن آمد سخن چون تمام
پسندید آن رای دارای شام
بفرمود تا برنگارد دبیر
یکی نامه زان سان که گوید وزیر
❈۱۴❈
چو بنوشته شد با نوندی سپرد
گرفت آن وچون باد زی بصره بود
کامنت ها