الهامی کرمانشاهی:مرا داد یزدان از آن رو شرف که گردم ثناسنج شاه نجف
❈۱❈
مرا داد یزدان از آن رو شرف
که گردم ثناسنج شاه نجف
علی آن شهنشاه یزدان پرست
که باشد پرستنده اش هر چه هست
❈۲❈
گزین داور شهربند وجود
که بر درگهش قدسیان را سجود
قوی دست حق پاک نفس رسول(ص)
شه دین و فرخنده شوی بتول
❈۳❈
همین بس خدای جهان را سپاس
که او را علی بنده ی حق شناس
همین بس رسول خدا را درود
که حیدرش فرخنده داماد بود
❈۴❈
ز پیشین رسول جهان آفرین
همی تا گه سید المرسلین(ص)
به باطن علی بودشان دستیار
برآورد از منکرانشان دمار
❈۵❈
زقهرش درخشنده برقی جهید
زخشمش وزان بادی آمد پدید
شرر زان به قوم شعیب اوفتاد
وزین هستی عادیان شد به باد
❈۶❈
پی غرق فرعونیان فوج فوج
عتابش به نیل اندر افکند موج
از او چوب موسی شد اژدر به دست
که جادوگران را به هم در شکست
❈۷❈
وزو کرد جبریل فرخ به قهر
نگون امت لوط را هفت شهر
فزون از شمر سالیان پیش از آن
که در پیکر آدم آید روان
❈۸❈
به زور یداللهی آن حقپرست
قوی دست پتیاره عفریت بست
و دیگر به فرخنده مهر اندرا
ز دم تا به دم بر درید اژدرا
❈۹❈
چو لب شست از شیر و بالا گرفت
ره یاری شاه بطحا گرفت
اگر تیغ خونریز حیدر نبود
نشانی زدین پیمبر نبود
❈۱۰❈
چو شاه حجاز آخرین حج گذاشت
وز آنجا به یثرب علم برفراشت
به جایی که آن را غدیر است نام
به فرمان دادار خیرالانام
❈۱۱❈
جهاز هیونان به هم بر نهاد
به بالای آن بر شد و لب گشاد
که هرکس منم پاک پیغمبرش
امام است و مولا به دین حیدرش
❈۱۲❈
علی بعد من جانشین من است
بدین تاجداری نگین من است
زنور من این شاه دین خلق شد
دو جانیم ما در یکی کالبد
❈۱۳❈
به گوش اندر است این ز پیغمبرم
بدین اعتقاد از جهان بگذرم
اگر سالیان بشمرم صد هزار
ازیدون همی تا به روز شمار
❈۱۴❈
اگر صد هزاران زبان باشدم
به هر یک هزاران بیان باشدم
زمدحش نیارم به جز اندکی
ز سیصد هزاران نگویم یکی
کامنت ها