الهامی کرمانشاهی:برفت و بیامد فرستاده زود بدو برشمرد آنچه بگذشته بود
❈۱❈
برفت و بیامد فرستاده زود
بدو برشمرد آنچه بگذشته بود
زکردار مردان مذحج نژاد
هم ازکار فرمانده ی بد نهاد
❈۲❈
چو آن داوری مسلم سرفراز
شنید ازفرستاده ی خویش باز
چنین داد یاران خود را پیام
که هان ای دلیران جوینده نام
❈۳❈
سرافراز هانی به بند اندر است
گرفتار بد خوی زشت اختر است
برای من این رنج بروی رسید
مر این بار در یاری من کشید
❈۴❈
بود گنج اندر دم اژدها
بکوشید کز بند گردد رها
بگفت این و پوشید ساز نبرد
برون شد زکاشانه فرزانه مرد
❈۵❈
ز درگاه سالار برخواست غو
همه گرد گشتند مردان گو
بدان شیر مرد از پی کارزار
شدند انجمن چار باره هزار
❈۶❈
دوطفل خود آن هاشمی زاد گرد
به بر خواند پنهان به قاضی سپرد
جم اهرمن سوز رزم آزمای
نشست ازبر باره ی باد پای
❈۷❈
خروشان و جوشان چو ابر سیاه
همی سوی دژ راند با آن سپاه
علم ها به گردون برافراشتند
به دارای دژ نعره برداشتند
❈۸❈
که ای بد گهر دیو پر رنگ و ریو
زجانت برآریم اکنون غریو
همین باره با خاک پست آوریم
تو ناپا کخو را به دست آوریم
❈۹❈
هم ایدر بنه پا برون از سرای
که دیگر نمانیم مانی ز جای
ز کوفه یکی بانگ برشد به ابر
چنان چون زیک بیشه غژمان هژیر
❈۱۰❈
زهر سو بدان دشمن کینه ساز
زبان ها به دشنام کردند باز
برآوای گردان پولاد پوش
چو دارنده ی دژ فرا داد گوش
❈۱۱❈
سراسیمه دروزاه ی باره بست
پر اندیشه اندر پس در نشست
نبودش ز یاران تنی شصت بیش
ازآنان تنی چند را خواند پیش
❈۱۲❈
بگفتا خرامید از ایدر به کوی
بدین فتنه جویان نمایید روی
به امید و بیم و به افسون مگر
پراکنده سازید شان سربه سر
❈۱۳❈
بگویید کایدون ز شامی سپاه
بدین سو گروهی رسد کینه خواه
ندارید با آن سپه تاب جنگ
مسازید برخویشتن کار تنگ
❈۱۴❈
شما را ازین فتنه جویی چه سود؟
جز این کز سر خود برآرید دود
برفتند و آن لشگر بی شمار
پراکنده کردند و برگشت کار
❈۱۵❈
وزان بی وفایان نستوده رای
نماندند جز چند تن بربه جای
شبانگه که مسلم زبهر نماز
به سوی پرستشگه آمد فراز
❈۱۶❈
نبد همره آن خداوندگار
به جز سی تن ازمردم نابکار
زمسجد به سوی سرا چون چمید
ازآنان یکی نیز با خود ندید
❈۱۷❈
تفوباد بر روی ورای همه
به پیمان نا دیرپای همه
کامنت ها