الهامی کرمانشاهی:از آن تنگ کاشانه بر پای خاست وزان نیک زن جوشن رزم خواست
❈۱❈
از آن تنگ کاشانه بر پای خاست
وزان نیک زن جوشن رزم خواست
سبک زن بر مرد با دارو برد
برفت و بیاورد ساز نبرد
❈۲❈
دلاور دل از جان روشن گرفت
وزان پس گریبان جوشن گرفت
بدو گفت کای آهنین جوشنا
حصار تن جنگجوی منا
❈۳❈
چو شیر خدا جنگ صفین نمود
به شمشیر آرایش دین نمود
تو بودی مرا جامه ی روز جنگ
نبود ایچ بیمت ز تیغ و خدنگ
❈۴❈
وزان پس تو در پهنه ی نهروان
بدی سرفشان تیغ شاه از گوان
تو بودی به پیکر درم پیرهن
زهر زخم کردی مرا پاس تن
❈۵❈
از آن دم همی تا بدین روزگار
تن آسوده گی جستی از کارزار
کنون طرفه رزمی دچار آمدت
نو آیین یکی سخت کار آمدت
❈۶❈
درین کارزارم پرستار باش
تنم را ز هر بد نگهدار باش
مهل تا سنان راست گردد به من
ممان تا خلد نوک تیرم به تن
❈۷❈
بگفت این و پوشید بر تن زره
ببند زره زد چو ابرو گره
تو گفتی که داوود از روش خشم
نهان گشت در جوشن تنگ خشم
❈۸❈
به سر بر یکی خود پولاد ناب
نهاد آن بلند اختر کامیاب
سر جنگجویش نهان بر به خود
کله گوشه بر تاج خورشید سود
❈۹❈
حمایل سپس کرد سالار نو
یکی تیغ برنده ی سر درو
تو پنداشتی در میان استوار
ز نو کرد شیر خدا ذوالفقار
❈۱۰❈
سپس بر به دوش همایون فکند
چو مهر از پس کوهسار بلند
چهار آیینه بست اندر زمان
بیفکند بر دوش چاچی کمان
❈۱۱❈
وزان پس پی رزم آن قوم دون
ز گنجینه ی خانه آمد برون
همی طوعه بر چهر والای او
نگه کرد آن برز و بالای او
❈۱۲❈
نهان زیر لب خواند بر وی درود
به مویه گشود از دو دیده دو رود
خروشان همی گفت پیر نوان
گزندت مباد ای دلیر جوان
❈۱۳❈
زنان را اگر جنگ بودی روا
هم اکنون فدا کردمی جان تو را
دری بر بدان کاخ بود استوار
ز بگشادنش رنجه مردان کار
❈۱۴❈
به سر پنجه بر کندش آن صفدرا
بد انسان که حیدر در خیبرا
تو گفتی شد از بیشه شیری برون
که آلایدی چنگ و دندان به خون
❈۱۵❈
علی وار آن شهسوار نبرد
ابر بد سگالان دین حمله کرد
کامنت ها