الهامی کرمانشاهی:برآهیخت برنده تیغ ازنیام چو تندر خروشید و برگفت نام
❈۱❈
برآهیخت برنده تیغ ازنیام
چو تندر خروشید و برگفت نام
که مسلم منم مرگ هر بد گهر
علی ولی را برادر پسر
❈۲❈
نبی و دوده و هاشمی گوهرم
خدا را یکی تیغ پر جوهرم
منم ناوک شست پروردگار
رها گشته از دست پروردگار
❈۳❈
بود مرگ را دشنه ی من دلیل
برون گردن شیر و خرطوم فیل
رها سازم از شست خم کمند
بر ترک چرخ اندر آرم به بند
❈۴❈
چو من مرد نبود درین روزگار
مرا شیر حق بوده آموزگار
بگفت این وزد بر سپاه گران
به جنگ اندر آویخت با کافران
❈۵❈
چنان آستین برزد از روی خشم
چنان سوی دشمن بیفکند چشم
که یازنده ی ذوالفقار دوسر
به هر جنگ با خیل پرخاشگر
❈۶❈
گرفتی کمربند هر نامدار
زبرزن فکندی به بام حصار
شدی هر کجا برق تیغش علم
چو اژدر کشیدی گروهی به دم
❈۷❈
زدی هر که را بر میان تیغ کین
دونیمش فکندی به روی زمین
تنی را که شمشیر او سود فرق
برون جستی از تنگ اسبش چو برق
❈۸❈
همی کوی و برزن پرازخون نمود
زمین را به رنگ طبرخون نمود
زبس تن به خون اندر آغشته کرد
زمین تا لب بام پر کشته کرد
❈۹❈
همی گفت دادار جان آفرین
بدان دست و تیغ آفرین آفرین
سروشان بدو دیده بگماشتند
به تحسینش آوا برافراشتند
❈۱۰❈
که این نامور شیر شمشیر زن
مگر باشدش زآهن و روی تن
که جوید بدین گونه تنها نبرد
درین تنگنا با یکی شهر مرد
❈۱۱❈
چو بسیار آن بدسگالان بکشت
سپه تافت زو روی و بنمود پشت
هیونی دمان ابن اشعث چو باد
سوی پور مرجانه ی بدنژاد
کامنت ها