الهامی کرمانشاهی:به ناوردگه چون فرازآمدند زهر گوشه درترکتاز آمدند
❈۱❈
به ناوردگه چون فرازآمدند
زهر گوشه درترکتاز آمدند
نیاورد فرزانه یزدان شناس
زانبوه لشکر به دل برهراس
❈۲❈
چو شیری ز زنجیر گشته رها
ویا همچو بگشاده کام اژدها
بدان بد سگالان پرخاشگر
ابا سرفشان تیغ شد حمله ور
❈۳❈
به هر سو که افکند رخشان پرند
دونیمه بیفکند مرد و سمند
به ناگاه آن لشگر بد گمان
گشادند پیکان بدوی ازکمان
❈۴❈
زبس تیر کامد به پیکر درش
چو مرغان پدید آمد از تن پرش
زهر حلقه ی جو شنش خون بجست
تن نامدارش ز پیکان بخست
❈۵❈
زن و مرد کوفی به بام آمدند
ابر دسته های نی آتش زدند
فرو ریختند آنهمه نی زکین
ابر فرق شیر نیستان دین
❈۶❈
گشادند ازهر طرف چنگ ها
زدندش به پیکر همی سنگ ها
سپهبد به دل درنیاورم بیم
همی کرد با تیغ مردان دونیم
❈۷❈
یکی دون بکربن حمران به نام
به ناگه برآورد تیغ ازنیام
کامنت ها