الهامی کرمانشاهی:زبس خسته بدآن ستوده نژاد دمی پشت مردی به دیوار داد
❈۱❈
زبس خسته بدآن ستوده نژاد
دمی پشت مردی به دیوار داد
که لختی بر آساید از کارزار
وزان پس به دشمن کند کار زار
❈۲❈
تن خویش بی توش دید ازعطش
شدش زعفرانی رخ لاله وش
از آن بدگهر دشمنان خواست آب
که بنشاند ازدل بدان التهاب
❈۳❈
مگر طوعه دربام کاشانه بود
شنید این و آمد ز بالا فرود
یکی جام پر ز آب شیرین گوار
بیاورد نزدیک آن شهسوار
❈۴❈
دلاور ستد آب تا نوشدا
وزان پس به رزم سپه کوشدا
چو لعل لبش سود برجام آب
زخون آب شد همچو یا قوت ناب
❈۵❈
به لعل اندرش عقد گوهر گسیخت
درآن آب آلوده با خون بریخت
شکیبا شد و با دل دردناک
فرو ریخت آن آب خونین به خاک
❈۶❈
همانا بدآگه که سطان دین
شود تشنه لب کشته ی تیغ کین
همی خواست چون شاه خود زین جهان
رود تشنه لب سوی باغ جنان
❈۷❈
نخورد آب و لب تشنه ازجان گذشت
دگر باره سرگرم پیکار گشت
چو شیر یله آن یل نامدار
بزد بر صف لشگر نابکار
❈۸❈
چو شمشیر او سرگرایی گرفت
تن از سر سراز تن جدایی گرفت
سر دشمنان شد چو برگ رزان
دم تیغ او تند باد خزان
❈۹❈
چو بیچاره شد پور اشعث زجنگ
به رزم سپهبد شدش کار تنگ
کامنت ها