الهامی کرمانشاهی:بزد بانگ سالار کوفی دیار به دژخیم بد گوهر نابکار
❈۱❈
بزد بانگ سالار کوفی دیار
به دژخیم بد گوهر نابکار
که رو کارهانی بپرداز نیز
درآور ز پایش به شمشیر تیز
❈۲❈
به فرمان او بر به آسانیا
روان گشت دژخیم زی هانیا
بیاورد پیر نوان رابه بند
به جایی که بد مسلخ گوسفند
❈۳❈
همی گفت با مویه آن پاکزاد
کجایند مردان مذحج نژاد؟
نیارست ازبیم بد خواه او
به یاریش گردد تنی رزمجو
❈۴❈
بنالید برپاک جان آفرین
که ای کردگار جهان آفرین
یگانه خدایی و دانا تویی
همه عاجزیم و توانا تویی
❈۵❈
گواهم تو هستی که درراه دین
سرو تن سپردم به شمشیر کین
به ناگاه دژخیم بدخو پرند
بزد بر بر پیر پیروزمند
❈۶❈
برنامدارش شد ازتیغ چاک
سر سرفرازش نگون شدبه خاک
دریغا ازآن موی کافور گون
که کردش بداندیش بررنگ خون
❈۷❈
بدان پیر فرخنده بادا درود
که حق را یکی بنده ی پاک بود
به راه خدا کرد مردانه کار
به مردی سرآمد برو روزگار
❈۸❈
زگیتی چو هانی برون برد رخت
سرپاک او قاتل شوم بخت
کامنت ها