الهامی کرمانشاهی:به درگاه فرمانده ی کوفه برد بدان نابکار بد اختر سپرد
❈۱❈
به درگاه فرمانده ی کوفه برد
بدان نابکار بد اختر سپرد
مرآن هم فرستاد نزد یزید
گرامی سر هر دو فرخ شهید
❈۲❈
یکی نامه بنوشت زی شاه شام
که این نغز خدمت به من شد تمام
چنین شاه شامش به پاسخ نوشت
که باد آفرین برتو ای خوش سرشت
❈۳❈
چون از کار مسلم بپرداختی
مرا از وی آسوده دل ساختی
به هش باش از زاده ی بوتراب
که ناگه نیارد به کوفه شتاب
❈۴❈
پس از قتل عم زاده ی شاه دین
دگر هانی آن کشته ی راه دین
زمذحج نژادان گروهی پلید؟
نشستند وکردند گفت و شنید
❈۵❈
که عم زاده ی شاه و سالار ما
فتادند از تیغ کین چون زپا
روا نیست تنشان به بازارها
کشانند برخاک و بر خارها
❈۶❈
بکوشید تا آن بدن های پاک
ستانیم و سازیم پنهان به خاک
ببستند پیمان و برخاستند
یکی رزم با دشمن آراستند
❈۷❈
تن مسلم و هانی پاکزاد
گرفتند ز اهریمن بد نژاد
به خاک اندرونشان نهان ساختند
وزان پس به ماتم بپرداختند
❈۸❈
نکوهش به ناپاک خوی همه
تفوباد بر رای و روی همه
که در زندگیشان نگشتند یار
شدند ازپس مرکشان سوگوار
❈۹❈
چو ازکار مسلم بپرداختم
ز نو باوه گانش سخن ساختم
کامنت ها