الهامی کرمانشاهی:چو شد مسلم اندر بهشت برین زفرو شکوهش تهی شد زمین
❈۱❈
چو شد مسلم اندر بهشت برین
زفرو شکوهش تهی شد زمین
به فرمانده ی کوفه ابن زیاد
یکی گفت زان مردم پر فساد
❈۲❈
که درکوفه ازمسلم نامدار
دو فرزند مانده به جا یادگار
صدف گشته این مرز و آن دو زبیم
نهانند در وی چو در یتیم
❈۳❈
بد اختر پرستنده گان راسرود
که آن هردو راباز یابید زود
بد هر خانه بینید آن کودکان
نمایید ویرانه اش درزمان
❈۴❈
چو یک هفته زین ماجرا درگذشت
به ایوان روان قاضی کوفه گشت
مرآن هردو شهزاده را پیش خواند
چو جان و دل اندر برخود نشاند
❈۵❈
به ایشان همی مهربانی فزود
زدیده به رخ اشک خونین گشود
چو دیدند آن کودکام بزرگ
که گرید چنان زار مرد سترگ
❈۶❈
بگفتندش ای چون پدر مهربان
به ما ازچه داری بدینسان فغان؟
درین مرز مانا زخصم پلید
به فرخ پدرمان گزندی رسید؟
❈۷❈
گروهی که بردند فرمان او
نمودند جان ها گروگان او؟
نهادند سر در مدد کاری اش
و یا پا کشیدند ازیاری اش؟
❈۸❈
به پاسخ چنین گفت پیر نوان
که ای دو گرانمایه زیبا جوان
همی هستی ازنیستی شد پدید
سوی نیستی باز خواهد چمید
❈۹❈
درختی بود زندگانی که مرگ
فرو ریزدش عاقبت بار و برگ
شکیبابی از داور دادگر
بخواهید درمرگ فرخ پدر
❈۱۰❈
که شد کشته از تیغ بد خواه زار
ازآن پس که جست اوبسی کارزار
شکستند پیمان او کوفیان
نبستند بر یاری او میان
❈۱۱❈
دو شهزاده ی داد فرخنده فر
چو گشتند آگه زمرگ پدر
فتادند برخاک زار ونوان
تو گفتی روانشان زتن شد روان
❈۱۲❈
زمانی ز سر رفته بد هوششان
گرفته زمین اندر آغوششان
به بالین آن دو چو ابر بهار
گرستی همی قاضی کوفه زار
❈۱۳❈
چو بگذشت لختی به هوش آمدند
زمرگ پدر درخروش آمدند
گشودند ازدیده خوناب را
چنین مویه کردند سرباب را
❈۱۴❈
که کوشنده نام آورا سرورا
گرانمایه اسپهبدا صفدرا
فروغ جهان بین آزاده گان
به جا مانده از نامور زاده گان
❈۱۵❈
گزین پور عم شاه لولاک را
برادر پسر حیدر پاک را
به رزم آتش خرمن دشمنان
شهاب روان سوز اهریمنان
❈۱۶❈
کجا روی فرخنده بر گاشتی؟
دو فرزند خود زار بگذاشتی؟
چرا راه مینو گرفتی به پیش؟
نبردی دو نوباوه همراه خویش؟
❈۱۷❈
همانا دریغ آمد ای گل تو را
که بر شاخ نالد دو بلبل تورا
به باغ بهشت اندر ای راد سرو
نبودت گریز ازدو نالان تذرو
❈۱۸❈
کجا ای درخت تناور شدی؟
به سر بر که را سایه گستر شدی؟
کجا گشتی ای مهر رخشان نهان؟
که درچشم ما تار کردی جهان؟
❈۱۹❈
کجات آن فروزنده فریلی؟
کجات آن هنرمندی و پر دلی؟
کجا آنهمه مهر با بی کسان؟
پرستاری بی پدر نورسان؟
❈۲۰❈
کجات آنهمه رزم در راه دین؟
پی یاری تاجور شاه دین؟
کجات آن خروشیدن رعدوار؟
به نام آوران درصف کارزار؟
❈۲۱❈
دریغ از تو ای پاک جان همه
که بگسستی از تن توان همه
ببراد دستی که زد برتو تیغ
چرا برتو هیچش نیامد دریغ؟
❈۲۲❈
همانا و خصمی که با تیغ کین
ز پیکر بریدت سر نازنین
دریغا که دور از دیار آمدی
چنین کشته درکوفه زار آمدی
❈۲۳❈
تو دور ازشهنشه شدی و زتو دور
شدند این دو غمناک آواره پور
پس ازمرگ تو ای دلاور پدر
دو پور تو را تا چه آید به سر؟
❈۲۴❈
پس ازتو که مارا شود دلنواز؟
به آواره گی مان شود چاره ساز؟
به مرگ توبد ای سرافراز باب
بناهای آباد گیتی خراب
❈۲۵❈
نه شب باد دیگر جهان را نه روز
نه ماه و نه خورشید گیتی فروز
نه مردی نهد پای مردی به جنگ
نه گردی نشیند به زین خدنگ
❈۲۶❈
نه سر پنجه ای تیغ بازد همی
نه دستی سنان برفرازد همی
چو لختی مرآن هردو فرخ پسر
به مرگ پدر مویه کردند سر
کامنت ها