عراقی:بر درت افتادهام خوار و حقیر از کرم، افتادهای را دست گیر
❈۱❈
بر درت افتادهام خوار و حقیر
از کرم، افتادهای را دست گیر
دردمندم، بر من مسکین نگر
تا شود درد دلم درمان پذیر
❈۲❈
از تو نگریزد دل من یک زمان
کالبد را کی بود از جان گزیر؟
دایهٔ لطفت مرا در بر گرفت
داد جای مادرم صد گونه شیر
❈۳❈
چون نیابم بوی مهرت یک نفس
از دل و جانم برآید صد نفیر
دل، که با وصلت چنان خو کرده بود
در کف هجرت کنون مانده است اسیر
❈۴❈
باز هجرت قصد جانم میکند
کشتهای را بار دیگر کشته گیر
کامنت ها