عراقی:گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک زمینیان همه دامن کشند بر افلاک
❈۱❈
گر آفتاب رخت سایه افکند بر خاک
زمینیان همه دامن کشند بر افلاک
به من نگر، که به من ظاهر است حسن رخت
شعاع خور ننماید، اگر نباشد خاک
❈۲❈
دل من آینهٔ توست، پاک میدارش
که روی پاک نماید، بود چو آینه پاک
لبت تو بر لب من نه، ببار و بوسه بده
چو جان من به لب آمد چه میکنم تریاک؟
❈۳❈
به تیر غمزه مرا میزنی و میترسم
که بر تو آید تیری که می زنی بیباک
برای صورت خود سوی من نگاه کنی
برای آنکه به من حسن خود کنی ادراک
❈۴❈
مرا به زیور هستی خود بیارایی
و گرنه سوی عدم نظر کنی؟حاشاک
اگر نبودی بر من لباس هستی تو
ز بینیازی تو کردمی گریبان چاک
❈۵❈
مده ز دست به یک بارگی عراقی را
کف تو نیست محیطی که رد کند خاشاک
کامنت ها