عراقی:آن جام طرب فزای ساقی بنمود مرا لقای ساقی
❈۱❈
آن جام طرب فزای ساقی
بنمود مرا لقای ساقی
در حال چو جام سجده بر دم
پیش رخ جان فزای ساقی
❈۲❈
ننهاده هنوز چون پیاله
لب بر لب دلگشای ساقی
ترسم که کند خرابیی باز
چشم خوش دلربای ساقی
❈۳❈
پیوسته چو جام در دل آتش
در سر هوس و هوای ساقی
با چشم پر آب چون قنینه
جان میدهم از برای ساقی
❈۴❈
باشد چو پیاله غرقه در خون
چشمی که شد آشنای ساقی
عمری است که میزنم در دل
یعنی که در سرای ساقی
❈۵❈
باشد که رسد به گوش جانم
از میکده مرحبای ساقی
آیینهٔ سینه زنگ غم خورد
کو صیقل غم زدای ساقی؟
❈۶❈
تا بستاند مرا ز من باز
این است خود اقتضای ساقی
باشد که شود دل عراقی
چون جام جهان نمای ساقی
کامنت ها