عراقی:چنانم از هوس لعل شکرستانی که میبرآیدم از غصه هر نفس جانی
❈۱❈
چنانم از هوس لعل شکرستانی
که میبرآیدم از غصه هر نفس جانی
امید بر سر زلفش به خیره میبندم
چگونه جمع کند خاطر پریشانی؟
❈۲❈
در آن دلی، که ندارم، همیشه مییابم
ز تیر غمزهٔ تو لحظه لحظه پیکانی
بیا، که بیتو دل من خراب آباد است
جهان نمیشود آباد جز به سلطانی
❈۳❈
چه جای توست دل تنگ من؟ ولی یوسف
گهی به چه فتد و گه به بند و زندانی
چنان که چشم خمارین توست مست و خراب
بسوی ما نکند التفات چندانی
❈۴❈
چو نیست در دل تو ذرهای مسلمانی
چگونه رحم کند بر دل مسلمانی؟
زمان زمان که دلم یاد چهر تو بکند
شود ز عکس جمالت دلم گلستانی
❈۵❈
اگر چه چشم عراقی به هر بتی نگرد
به جان تو، که ندارد به جز تو جانانی
کامنت ها