عراقی:درین ره گر بترک خود بگویی یقین گردد تو را کو تو، تو اویی
❈۱❈
درین ره گر بترک خود بگویی
یقین گردد تو را کو تو، تو اویی
سر مویی ز تو، تا با تو باقی است
درین ره در نگنجی، گر چه مویی
❈۲❈
کم خود گیر، تا جمله تو باشی
روان شو سوی دریا، زانکه جویی
چو با دریا گرفتی آشنایی
مجرد شو، ز سر برکش دو تویی
❈۳❈
درین دریا گلیمت شسته گردد
اگر یک بار دست از خود بشویی
ز بهر آبرو یک رویه کن کار
که آنجا آبرو ریزد دورویی
❈۴❈
چو با توست آنچه میجویی به هرجا
به هرزه گرد عالم چند پویی؟
نخستین گم کنند آنگاه جویند
تو چون چیزی نکردی ؟ گم؟ چه جویی؟
❈۵❈
تو را تا در درون صد خار خار است
ازین بستان گلی هرگز نبویی
پس در همچو جادویی که پیوست
میان در بسته بهر رفت و رویی
❈۶❈
تو را رنگی ندادند از خم عشق
از آن در آرزوی رنگ و بویی
بهش نه پا درین وادی خون خوار
که ره پر سنگلاخ و تو سبویی
❈۷❈
درین میدان همی خور زخم، چون تو
فتاده در خم چوگان چو گویی
نیابی از خم چوگان رهایی
عراقی، تا به ترک خود نگویی
کامنت ها