عراقی:روی ننمود یار چتوان کرد نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟
❈۱❈
روی ننمود یار چتوان کرد
نیست تدبیر کار، چتوان کرد؟
بر درش هر چه داشتم بردم
نپذیرفت یار، چتوان کرد؟
❈۲❈
از گل روی یار قسم دلم
نیست جز خارخار، چتوان کرد؟
بودهام بر درش عزیز بسی
گشتم این لحظه خوار، چتوان کرد؟
❈۳❈
بر مراد دلم نمیگردد
گردش روزگار چتوان کرد؟
غم بسیار هست و نیست دریغ،
با غمم غمگسار چتوان کرد؟
❈۴❈
از پی صید دل نهادم دام
لاغر آمد شکار، چتوان کرد؟
چند باشی، عراقی، از پس دل
درهم و سوکوار، چتوان کرد؟
کامنت ها